سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :70
کل بازدید :281132
تعداد کل یاداشت ها : 171
103/9/2
12:34 ص
مشخصات مدیروبلاگ
فرشته[244]
سپاس خدایی را که آفریننده آسمانها و زمین است و فرشتگان را رسولان خود گردانید و دارای دو و سه و چهار بال و پر قرار داد و هر چه بخواهد در آفرینش می افزاید که خدا بر هر چیز قادر است.(سوره فاطر، آیه 1)

جمعه آخرین جلسه از کلاس آزمایشگاهمون بود. قرار بر این شد که یک شنبه (امروز) امتحان ترممون باشه. کلاس یک ربع بود که شروع شده بود و داشتیم آخرین آزمایش رو انجام می دادیم که دیدیم گوشی استاد زنگ خورد. بعد استاد اومدند و گفتند که کلاس تعطیل! یک مشکلی برام پیش اومده که باید برم.

برای من که خیلی تعجب داشت که این استاد به این بانظمی و بااخلاقی اینگونه کلاس رو می خواد تعطیل کنه.
استادمون واقعا نمونه ی یک استاد واقعیه! شخصا خیلی دوسش دارم. خیلی شده که بهم روحیه داده و توی کارهایی غیر از درس ازش راهنمایی گرفتم و با هم سر موضوع هایی به بحث می پرداختیم. ایشون هم خیلی با طمانینه و از جون و دل راهنماییم کردند.

امروز ساعت 8 صبح امتحان داشتیم. توی سالن آزمایشگاه منتظر بودیم که استاد بیاد. وقتی اومدن و نگاهم به استاد افتاد، دیدم سیاه پوشیدن. توی دلم خالی شد. وقتی از استاد از حالشون و این که اون روز با ناراحتی رفتند، پرسیدم، متوجه شدیم که پدرشون فوت کردند. واقعا همه ی ما هم ناراحت شدیم.

برای امتحان باید یکی یکی وارد آزمایشگاه می شدیم و استاد ازمون سوال می پرسید. گفت:« یا داوطلبی بیایید یا خودم صدا می زنم. حالا کسی هست اول بیاد؟» منم که همیشه پایه واسه داوطلب بودن. اولین نفر رفتم. تا وسایلم رو آماده کنم، استاد از پدرش گفت. خیلی راحت داشت باهام درد و دل می کرد. نمی دونم چرا. از بیماری پدرش، از نبود پدرش، از....

به هر حال امتحان رو دادم. 5 دقیقه ای تموم شد. خدا رو شکر 20 شدم. استاد واقعا ازم راضی بود و با حلال گفتن ازش خدافظی کردم. از خوشحال اون موقع صبح بدون این که یادم باشه ملت هنوز خوابن به آشنایی خبر دادم. به حال خوشحالی رو هم برای اون دوست دارم.

پ.ن: برای استادم ناراحتم. پدری مهربان داشتند ولی امشب... خدایش بیامرزد.
امروز نمی دانستم خوشحال باشم یا ناراحت!