سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :52
بازدید دیروز :20
کل بازدید :281111
تعداد کل یاداشت ها : 171
103/9/1
7:34 ع
مشخصات مدیروبلاگ
فرشته[244]
سپاس خدایی را که آفریننده آسمانها و زمین است و فرشتگان را رسولان خود گردانید و دارای دو و سه و چهار بال و پر قرار داد و هر چه بخواهد در آفرینش می افزاید که خدا بر هر چیز قادر است.(سوره فاطر، آیه 1)

                                            

آخه چرا؟.....چرا باید اینجوری بشه؟....
چرا باید این همه آدم نامرد توی این دنیای به این قشنگی که خدا برامون آفریده وجود داشته باشه؟...

آخه چرا؟...

چرا باید این همه  دلسوزی و مهربونی که براش انجام میدی، در آخر قلبت رو باحرفاش و کارهاش بشکنه؟...

چراباید به یک نفر اعتماد بکنی ولی اون مثل یک خنجر از پشت بهت ضربه بزنه؟...

آخه چرا؟...
چرا باید به یک نفر این همه کمک بکنی ولی اون اینجوری جوابت رو بده؟...
چرا وقتی دوست داری دردی از روی دل مسلمونی برداری ولی اون از یک راهی که حتی فکرش رو نمی کنی قلبت رو بشکنه؟...

چرا وقتی در اوج دوستی هستی بهت نامردی می کنه، مگه چه کارش کردم جز مهربونی به اون؟...
آخه چرا؟.....چرا باید دنیای به این زیبایی رو آدم های....خرابش کنند؟...
چرا باید اون بلا رو سر خاله بهارم بیارن تا حدی که از این دنیای هم شیرین، هم تلخ خداحافظی کنه؟

آخه چرا؟...
چرا باید من مجبور بشم کامنت های وبلاگم رو خصوصی کنم....آخه چرا؟....
همه ی دوستان چه مجازی، چه واقعی، چه در این دنیای وبی، چه در دانشگاه و چه در....خلاصه...از من می پرسند چرا کامنت های وبلاگم رو خصوصی کردم. آخه چی بگم؟...
وقتی این همه گرگ های....در اطرافم وجود دارند و با حرفهای زننده ی خود تمام روحم را به شدت آزار می دهند چطور کامنت هایم رو خصوصی نکنم؟ در حالی که همیشه از این کار بدم می یومده ولی الان چاره ای ندارم!!!!!

چطور می توانم طاقت بیاورم؟....
چه کسی است جواب من را بدهد؟...

مرا تا حدی می برند که من هم آرزو می کنم ای کاش این راه رو آغاز نکرده بودم!!!
آخه این راه به چه درد من میخوره، وقتی این صفحه های دردناک رو می بینم؟ من چطور می توانم این دوریه بهترین دوستم خاله بهار، رو تحمل کنم که بدون هیچ هیچ قصد و غرضی دچار چنین ضربه ای بشه؟...

آخه من چطور می توانم این راهی رو که با یک دنیا شور و علاقه ی فراوان آغاز کردم را به پایان ببرم در حالی که روز به روز در من این ترس بیشتر میشه که .....اگر من هم روزی مثل خاله بهار....
آخه چرا باید این دنیایی رو که می تونیم بسیار شیرین در کنار هم باشیم به کام بعضی از عزیزان تلخ بشه؟....

آخه چرا من هم باید خودم رو در شرایطی ببینم که از ترس اون، کامنت هامو ...
آخه چرا؟....
آخه چرا؟...
کیست که جواب این دل آزرده خاطره منو بده؟...
آیا اینجا کسی هست که....