سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :70
کل بازدید :281138
تعداد کل یاداشت ها : 171
103/9/2
1:9 ص
مشخصات مدیروبلاگ
فرشته[244]
سپاس خدایی را که آفریننده آسمانها و زمین است و فرشتگان را رسولان خود گردانید و دارای دو و سه و چهار بال و پر قرار داد و هر چه بخواهد در آفرینش می افزاید که خدا بر هر چیز قادر است.(سوره فاطر، آیه 1)

چند روز پیش که از دانشگاه بر می گشتم، مطابق معمول بیشتر دوستان موبایل های خودشون رو روشن کرده و بولوتوثو.....این حرفا...دیگه...خودتون می دونید دیگه!!!!
یکی از دوستان توی گوشیش یه چیزی داشت که وقتی من دیدم همون لحظه زدم زیر گریه. شاید خیلی هاتون دیده باشید. به هر حال وقتی بقیه ی دوستام دیدند زدند زیر خنده و حتی من رو هم مسخره می کردند که ای بابا تو چقدر احساساتی هستی....

نمی خواستم این پست رو بنویسم ولی وقتی یاد اون صحنه می افتم خیلی دلم می سوزه و نتوستم طاقت بیارم. واسه همین گفتم اینجا بنویسم تا شاید یه کم سبک بشم.

ماجرا از این قرار بود که:

یک خانم و آقایی دور یک میز نشسته بودند و آقا در حال خواندن روزنامه بود و خانم با یک جوجه ی ناز و کوکچولویی(شکل همین که تو عکسه) که روی میز قرار داشت، داشت بازی می کرد و هی نازش می کرد و قربون صدقش می رفت....خودتون می دونید که چی میگم!!!
این جوجه خیلی جیک جیک می کرد و مرتب اون آقا که داشت روزنامه می خوند یه نگاه از روی عصبانیت به جوجه می کرد و دوباره یه نگاه به روزنامه....خلاصه مرده اونقدر عصبانی شد که روزنامه رو پرت کرد اون ور، و با یک مشت محکم زد توی سر جوجه و جوجه هه، له و لورده شد و تیکه هاش هم پرت شد توی صورته زنه.....
بعد مرده با خیالی راحت که اعصابش از این کار، راحت شده بود دستش رو با پیراهنش پاک کرد و بعد شروع کرد به خوندن روزنامه....(ای نامرد، بد اخلاق، خشن...)....

پ.ن: شاید این چیزی که من دیدم ساختگی بود، نمی دونم....ولی به هر حال وقتی داشتم اینو می نوشتم با چشمی گریون نوشتم. آخه مگه اون جوجه هه چه گناهی کرده بود که باید این بلا رو سرش بیاره!!! اصلا یه چیزه دیگه، من می گم کجای این کار خنده دار بود که همه با یک شور و شوقی و هیجانی بولوتوثش می کنن؟! خدا رو شکر گوشیه من بولوثوس نمی کنه که بخوام وسوسه بشم و هر چی رو توش بزارم. البته نمیگم بولوتوث بده ها نه اصلا این فکر نکیند ولی به شرطی که درست ازش استفاده بشه....

پ.ن: نمی خواستم باعث ناراحتی دوستانی بشم که اونا هم شاید مثل من از این صحنه های دلخراش....به هر حال...فقط دیگه نمی تونستم طاقت بیارم.آخیییییییی یه کم سبک شدم ولی نه هنوز آخه اون صحنه ی دلخراش رو که یادم میاد...هیچی...

پ.ن: حالا این یکی از بی رحمی های انسان ها بود تازه نسبت به یک حیوون....امان از اون آدم های بی رحمی که بدون هیچ دلیلی و از روی، از خدا بی خبری به مردم مظلوم چنین ظلم هایی رو می کنند. خدا همه را هدایت کنه و کمی بیشتر در هنگام سختی ها صبر عطا بفرماید.انشاالله.