سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :31
بازدید دیروز :64
کل بازدید :276518
تعداد کل یاداشت ها : 171
103/2/7
7:47 ص
مشخصات مدیروبلاگ
فرشته[244]
سپاس خدایی را که آفریننده آسمانها و زمین است و فرشتگان را رسولان خود گردانید و دارای دو و سه و چهار بال و پر قرار داد و هر چه بخواهد در آفرینش می افزاید که خدا بر هر چیز قادر است.(سوره فاطر، آیه 1)

دیگه نمی خوامت! ولم کن! چرا دست بردار نیستی؟!
چرا این پا و اون پا می کنی؟! اگه می خوای بیایی، اگه می خوای مثل اون سی تا- جُدای داداشت که تو هم ازش ارث بردی- برای خودت مستقل بشی باید چهار تا پایه ات رو نشون بدی. اینو می فهمی؟!
اصلا من موندم تو چرا فقط دوست داری یکی از پایه هاتو به بقیه نشون بدی. چرا بقیه ی پایه هات رو پشتِ لثه جون پنهان می کنی؟ هان؟ می خوای به بقیشون ناز کنی؟ که چی بشه؟ این بازیها چیه در میاری؟! می خوای منو اذیت کنی؟ می خوای دل لثه رو از خودت برنجونی؟ ببین چقدر زخمیش کردی! داره عذاب می کشه. نمی بینی ورم کرده؟ نمی بینی می خواد اشک بریزه؟
آره نمی بینی! من دارم خوب می بینم. اصلا دیگه دوستت ندارم. نمی خوامت! حرفیه؟! دیگه نمی خوام به تو مهر و محبت کنم و مسواکت کنم. مهر و محبتم(!) حلال، جونم آزاد.خب؟ ولم می کنی دیگه؟!

ببین عزیز دلم! من نمی خوام باهات این طوری حرف بزنم؛ اصلا نمی تونم. طاقت دوریت رو هم ندارم. خودت خواستی خب. من چه کار کنم؟! مگه ندیدی پارسال چی شد. اینقدر داداشت اذیتم کرد که بردمش زیر تیغ جراحی.
ندیدی تا یک هفته بخیه ها توی دهنم مهمون شده بودن؟ ندیدی برای دوری داداشت گریه کردم؟ ندیدی چطور لحظه ی رفتنش، جونم رو به لبم آورد؟! حتما باید دوتا پزشک می یومدن بالای سرش تا بگن چی می خوای از جونِ ا...فرشته! حتما باید لثه ی اطرافش رو قربونی می کردن و این همه خون ریخته می شد؟ بابت چی؟ بابت این که جناب دندان عاقل دارن تشریفشون رو می برن.
یلدای همین امسال بود که شب سالش شد و براش مظلومانه اشک ریختم.
آخه چرا با من این طوری می کنین شما چهار تا! حالا نوبت تو شده؟! باشه! برای رفتن تو هم خون میریزم. خون یک بی گناه که تنها گناهش اینه که ریشه های تو رو پرورش میده. لثه ای که حاضره خونش ریخته بشه، قلبش شکافته بشه تا جنابعالی رو به زور بیرون کنند! به شما هم میگن عاقل؟!

می خوام دوستت داشته باشم ولی ناجور داری عذابم میدی. دیدی چه عکس قشنگی ازت گرفتن؟! فردا، سه شنبه، عکست همه چیز رو معلوم می کنه. فقط دعا می کنم که دیگه تیغ و بخیه و چاقو و تا دو روز خونریزی نخواد که دیگه مثل اون یکی داداشت تا آخر عمر فراموشت می کنم. تو رو خدا با یک بی حسی و یک گیره و... دست از جونم بردار. تو رو خدا مثل پارسال که از داداشت دل کندم،عذابم نده.خب؟

رسما داری لذت می بری از این همه ترس من! نه؟ ترسی که مجبورم کرد حرفای خودمون رو اینجا بنویسم. خوب شد حالا؟!
تولد نافرجامت رو با این همه دردی که برام به جا گذاشتی تبریک می گم؛ یا شاید هم تسلیت! چون دیگه مال من نیستی! خوش قدم باشی!