وقتی تولد دوستام میشد، از شب قبلش یک پلاستیک شکلات! می گذاشتم تو کیفم و فرداش با غافلگیری، تبریک بازی و اینا خلاصه می گذشت!
قبل ترها که هم وقتم بیشتر بود و هم پولم:دی! کادویی هم چاشنی تولدهامون می کردم!
امروز صبح تازه از خواب بیدار شده بودم که
دوستم تولدم رو تبریک گفت. واقعا هم هنوز باورم نمیشه لیاقت این رو پیدا کردم که چنین دوست باارزشی داشته باشم.
ولی دوستام، اینجا، تو شهر خودم، که بیشتر وقت از روز رو با هم هستیم، امروز حتا یادشون نبود که...هیچی بگذریم. اینا اصلا مهم نیست. بهشون حق میدم؛ اینقدر سرشون شلوغه و مشغله دارن که...
ولی شیرینیه ی دوستی های باارزش به همینه که در هیاهوی زندگی جایی برای عشق به عزیزان داشته باشیم.
پ.ن: زمستون رو دوست دارم چون ماه تولدمه. روز هفت دی هم برای خودش تاریخی شده!