سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :81
بازدید دیروز :64
کل بازدید :276568
تعداد کل یاداشت ها : 171
103/2/7
7:29 ع
مشخصات مدیروبلاگ
فرشته[244]
سپاس خدایی را که آفریننده آسمانها و زمین است و فرشتگان را رسولان خود گردانید و دارای دو و سه و چهار بال و پر قرار داد و هر چه بخواهد در آفرینش می افزاید که خدا بر هر چیز قادر است.(سوره فاطر، آیه 1)

تا که بودیم، نبودیم کسی
کُشت ما را غم بی هم نفسی

تا که خفتیم همه بیدار شدند
تا که مُردیم همگی یار شدند

قدر آن شیشه بدانید که هست
نه، در آن موقع که افتاد وشکست

برای شادی روحش می رویم که شاید به خاطره حرفها و صحبت هایی که در این دنیای مجازی زد و چشم برخی ها را باز نمود ....اثری داشته باشد....
من خودم به شخصه خیلی نمی شناختمش ولی....
ولی با دیدن نوشته هایش....ای کاش زودتر....آری...او می رود و فقط حسرت و آهه، ای کاش ، بر زبان ها می ماند...
برای شادی روح حسن نظری فاتحه ای در این لحظه بهترین کار است.


  

عید بزرگ ، پاک و آسمانی ....عید سید و سادات....عید ی که از علی شروع شد....عیدی که...
آری...امروز هم آمد و رفت...امروز هم با شادی و شاید هم غم برای بعضی ها گذشت.

چقدر توانستی از این عید پر برکت استفاده کنی...
چقدر ثواب برای خودت جمع کردی....

می گوید امروز روزه شادی و عیدی گرفتن بود...حالا تو می گویی ثواب؟!!منظورت چیست؟

منظورم چیست؟ مگر امروز فقط برای شیرینی خوردن و عیدی گرفتن و مهمانی رفتن و خندیدن بود...من این موضوع را کتمان نمی کنم...نه...نه ...اصلا...ولی...

ولی تو می دانی امروز یکی از چهار روزی بود که روزه اش بالاترین ثواب را در عرش پروردگار داشت.
امروز روزی بود که با شاد کردن دل مومنی، حتی می توانستی خودت را به کارهای والای علی که با دادن پیاله ی شیر به یتیمی دلش را به دست می آورد، نزدیک کنی.

خوده من...چقدر وقتی از این خانه ی سید به آن خانه ی سید می رفتم، به این فکر بودم و چقدر توانستم از این روز استفاده ی مفید داشته باشم...
البته روزه گرفتن و کارهایی از این قبیل در این روزه عزیز، دل صاف می خواهد و آسمانی...

امیدوارم به همه خوش گذشته باشه و در دله خویش راضی بوده باشند از این روزی که گذشت از ما...و تا سال آینده بودن و نبودن همه ی ما در دست خداست...انشاالله بتوانیم بهتر جبران کنیم با اعمال خود...


  

در آن موقع که آمدی همه خندان و تو گریان بودی
کاری بکن ای دوست، در آن موقع که رفتی، همه گریان و تو خندان باشی....

یک سال گذشت....

نه نه....صبر کنید مجلس عزا که نیست...چی دارم می گم...یک سال گذشت...
خب آره دیگه....یک سال از عمرم گذشت و مثله باد رفت!

چه کار کردم توی این یک سال؟ چقدر پیشرفت داشتم؟
در درسم...در کارم...در نوشته هام...در اخلاقم....کردارم...نمی دونم!!!

خب اینا که همش مربوط به مادیت بود. من چقدر پیشرفت داشتم در...
در ایمانم، در نمازم، درمعنویاتم، در همه ی اعمال انسانی و خدایی....نمی دانم!!!

چرا می دانم....اگه من خودم ندانم که چه کردم پس یعنی من...نه نه...
خدا را شکر، این یک سالی که از عمرم گذشت برخلاف آن بیست سالی که گذشت برایم خیلی رضایت بخش بود...خیلی راضی بودم...والان هم خیلی احساس خوشحالی دارم ولی هنوز هم راضی نیستم...شاید هم این طوری فکر می کنم...شاید خیلی بهتر از این می توانستم باشم ولی نبودم...
بیشتر باید سعی کنم تا اگر عمری باقی ماند و ساله دیگه نگاهی به گذشته ام داشتم شرمنده ی خودم و روحم نباشم...آری...همین است....

از طرفی هم خوشحالم که بعد از تولدم چنین عید عزیزی رو پیش رو دارم. تبریک به همه ی دوستان.

دوستانه عزیزم خیلی منو شرمنده و البته و صد البته خیلی خوشحالم کردند....تشکر از کوثر مهربون و صبا جون و فاطمه ی عزیزم، مینا جونم،....جبران می نُماییم.

یک سال گذشت...
به همین مناسبت مجلس ختمی( جشنی) در قسمت کامنتهای این وبلاگ برگزار خواهد شد. حضور شما عزیزان در این مجلس باعث شادی این عزیزه از دست رفته(‏ سن به سرش اومده، الهه خانم دیگه) خواهد شد.
برای دیدن این جشن به این قسمت وارد شوید. (کامنتها دیگه)


  

چقدر زیبا بود . برف سفید و آسمانی سر تا سر خانه ها و خیابان ها را می پوشاند.
پدر برای پارو کردن برف ها به پشت بام می رفت و مادر در خانه چای را گرم می کرد.

چقدر احساس شادی می کردم وقتی با دست های کوچکم آدم برفی های دوست داشتنی را درست می کردم.
همیشه زمستان برایم زیبا ترین فصل بود، نمی دانم شاید خودم را متولد شده از آن می دانستم.
یا شاید هم به خاطره زیبایی های درونی و با احساسش که بسیار متمایز از فصل های دیگر بود، دوستش داشتم.
باز هم می خواهم دوستش داشته باشم ولی...ولی...

نمی دانم چرا این جا خبری از آن زمستانها نیست. چرا آن زیبایی ها را نمی بینم!!
زیبایی هایی که در آن شهر برایم خیلی شیرین بود ولی اینجا آن را نمی بینم.

این جا خبری از آن گلوله های زیبای برف که بر روی گونه هایم می نشست، نیست.

ولی می توانم زیبایی های دیگر را جز برف و باران در این شهر نظاره کنم.....زیبایی هایی که به جای نشستن برف و سرد کردن تن، گرمای دلنشین به تمام وجودم می بخشد.

خدایا شکرت بابت همه ی نعمت های داده و نداده ات.....


  
<      1   2